دلم براتون تنگ شده... شاید بدونین.هر روز به دوستام سر میزنم و مطالب جدیدتونو میخونم.دلم میخواد باشم ولی نمیشه.
یعنی میشه ها... درست و حسابی نمیشه.
نظراتونو میخونم خوشحال میشم از اینکه انقدر دوستای با مرامی دارم.خدا همتونو حفظ کنه.
با تشکر ویژه از فیروزه ای ، مریم گلی ، یسری جان، و متصدی بسیار محترم! ببخشید محبت و لطف شما جواب نداره...
هوم.. بزرگترین مشکل آدمیزاد خودشه.همیشه میدونستم که اگه یه روز وضعیتمم هر تغییری بکنه در اصل ... بی خیال.حوصله نوشتن و غر زدنو از دست دادم:دی.ماریا باشه و غر نزنه؟! عجیبه!!!
راستش همه چی خوبه.یعنی به صورت بالقوه همه چیز در حد عالیه.مشکل فقط منم.که نمیدونم این بالقوه رو چطوری بالفعل کنم!
چقدر خوبه آدم شل و ول نباشه.نه؟
در کل احوالات شخصیم بسیار الاکلنگین...
راستی میدونستین از پست قبلیم تا حالا دو بار رفتیم شمال؟!یه بار اونوری و یه بار اینوری.دومین بارش همین عید فطر بود که تو ترافیک شدیدم گیر کردیم به مدت 15 ساعت! راهی که 6 ساعته طی میشد.
دیگه... فرانیم خوبه:دی.گاهی به مستر میگه بابا میم!
بعدش... دعا اثر دارد.بال و پر دارد.التماس دعا
خوبی های بالقوه هم بالفعل میشه:)