بعضی وقتا یه سری رفتار های خیلی ساده باعث دل شکستگی آدم میشه

به نظرم اگه دید به خاطر یه رفتار ساده خاص مدام دلش میشکنه و حالش نافرم میشه، برای خوبی حالش باید خودش یه فکری بکن و رفتار بیرونی که با تذکر و درخواست و ... تغییری نکرده رو بذاره به حال خودش.

مثلا من اگه شبها میم یهو بی هوا وقتی من در حال انجام کاری یا خوابوندن نون هستم بی هیچ حرفی تخت بگیره بخوابه خیلی دلم میشکنه و خستگی روزم مثل اشک میاد پایین.

بعد به هوای اینکه زیر سرش بده و ... سعی میکنم نصفی بیدار کنم که اقلا یه شب بخیر بگه. وقتی باز زارت میخوابه دلم بیشتر تر میشکنه.

و این رفتاریه که ظاهرا نمیتونه دست ازش برداره و من هم شب و خواب اشکی دوست ندارم پس باید یه فکری به حال شب های خودم بکنم که چون عادت کردم به دو نفری بودن وقتی تک میفتم یه دفعه، یادم میره تنهایی چطور میشه آرام و خوشحال بود.