یه کار بتونم پیدا کنم... درآمد داشته باشم دوباره...

از قبول نقش هایی که اخ و جیز میدونستمشون همیشه نترسم. بپذیرم. توانایی هام و استعدادهامو حتی اگه خیلی خفن و شاخ نمیدونمشون.

بابا آدمیزاد بچه چپر چلاقشم میتونه بپذیره، خود بدبختش چه ایراد داره یکم در آغوش کشیده بشه و نوازش و فلان.

خلاصه به نظرم قدم برداشتن از نشستن بهتره. همون شعره که آخرش میگه..

آها

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

؟!

درست حفظ شدم؟ واقعا؟