چند تا درس به ظاهر ساده ولی خیلی مهم از همین سه جلسه کلاس جدیدی که رفتم یاد گرفتم. اونم از استاد جوان کم حرف محجوبمون که همیشه از دیدن قد و بالا، چهره ی آرام و باریک و مثلثی شکل، و حتی نوع لباس پوشیدنش لذت میبرم. با اینکه نمیخواد خیلی چیزی بگه ولی یه چیزی که میگه واقعا حرف حسابه.
۱. اگه به بن بست رسیدی بازم ادامه بده. تازه بعدشه که چیزای جدید و جالب و نو و پیشرفته تر برات حاصل میشه. این یکی خیلی به درد این روزهام میخوره. برا من که تا به مانع میرسم دور میزنم و میرم یه راه دیگه...
۲. کارایی که خوب بلدی رو انجام بده که اعتماد به نفست بره بالا و توش خبره و خاص بشی، کارایی که کمتر بلدی رو هم انجام بده که به چالش کشیده بشی و چیز جدید یاد بگیری. دقیقا فیفتی فیفتی. این یکیم خیلی خوب و انرژی بخشه. همون قضیه سیاه و سفید متعادل زندگی رو میتونه برا آدم جا بندازه.
۳. بودن تو جمع و انجام یه کار مشترک با هم باعث میشه دست خط و ویژگی های منحصر به فرد خودت و آدمای دیگه رو ببینی. این یکی چیزی رو هم خیلی بهش احتیاج دارم. چون آدم رو تو یک تعادل بین آگاهی بر خاص بودن خودم و تواضع درونی بابت اینکه همه خاص هستن نگه میداره.
امیدوارم از اینا تو رفتار با نورا هم استفاده کنم. یه جرقه هایی زده شده تو ذهنم. گرچه عمیقا باور دارم اینکه ما یک حرفی رومون تاثیر میذاره به دلیل آمادگی و نیاز درونمون برای پذیرش اون حرفه وگرنه حرف خوب که زیاده تو دنیا.