یه جاهایی یه روزایی یهو میفهمیم چقدر اشتباه کردیم در گذشته ، حالا در یک مورد یا موضوع خاص یا یه نوع رفتار تکراری که میفهمیم اشتباه بوده یا نوعی حس که فکر میکنیم باعث واکنش های آسیب زننده شده.. درکش خب یهو آدمو میشکونه و تاریک میکنه. ولی به شخصه دارم سعی میکنم به خودم یاد بدم که این یعنی من از اون روز یا روزایی که دچار اون اشتباها شدم تا الان که متوجهشون شدم رشد کردم. وگرنه که امروز نمیفهمیدم و نمیتونستم تحلیل کنم اون گذشته رو. و اینکه بالاخره همین الانم قطعا من دارم اشتباه میکنم (من و همه ) و این جزء جدانشدنی زندگی و در واقع خود زندگیه. بالاخره از هر سطحی که بالاتر میریم تازه میفهمیم به نسبت آگاهی و تجربه ی الان اون سطح قبلی رو چقدر گند زدیم و این حتما طبیعیه و حتما مداااام تکرار میشه. همونجور که شاهکارها و نقطه های روشن تحسین برانگیز هم تکرار میشن همیشه.، و اشتباه خوبه... حتی اگه اشتباه یه مادر یا همسر باشه و به نزدیک ترین کسانش آسیبی زده باشه بازم خوبه. چرا که نه؟ بالاخره زندگی همینه. یا پا میذاری توش و غلط و درست مینویسی و میری جلو. یا میمیری :/ حالت سوم که نداریم. داریم؟!