احساس خوبی ندارم. نشستم پای دو تا برگه گزارش شش ماهه که فقطم نیازه صفحه اولشو پر کنم. درونم پر شده از تناقض. یک طرف دلش میخواد هرچی که هست رو بنویسه و بگه به درک. بنویسه کار خاصی نکردم. شاید ۱۵ درصد کارم نهایتا جلو رفته باشه. هنوز اولشم و کلی کار دارم با هیچی انگیزه. یه طرف هم داد میزنه که نه بابا... این شکلی چرا... بالاخره همه همینن. با چارتا کلمه قلمبه از همین ۳۰- ۴۰تا فیشت بنویس که خیال نکنن کاری نکردی گیر بدن و فلان.

نمیدونم... اصلا حوصله ندارم استادامو ببینم. ترجیح میدم به حجم کار کرده و نکرده م فکر نکنم و برم جلو فقط ببینم کی به تهش میرسم. ولی خب این گزارشه داره مجبورم میکنه فکر کنم. 

نکته جالبش اینه که حدس میزنم باید تو جلسه گروه از کار این شش ماهم گزارش بدم. در حد حدسه و امیدوارم در همین حد هم بمونه😐