*یکی از باورهای پایه من درباره خودم، اینه که انسان نچسب و قلمبه سلمبه حرف بزنی هستم که از مصاحبت طولانی مدت با من، به راحتی میشه کسل شد. متاسفانه این حس در کودکیم وقتی گنده تر از دهن مبارک کوچولوم حرف میزدم و برای کسی جالب نبود (به غیر از کسانی که میخواستن بگن ماشالا ماشالا ) در من ایجاد شد. از اون موقع من حس میکنم یه آدم حوصله سر برم. خصوصا اگه بخوام از فکرام بگم، از درونیاتم،... نمیدونم. گاهی کهاین حس وقتی با میم حرف میزنیم در من به وجود میاد آزار دهنده میشه. حس میکنم چرا من بلد نیستم حرف خوش و خرم و بدون نتیجه گیری های فلسفی و چه میدونم... کشوندن بحث ساده به کشفیات جدیدم ، بزنم و یه گفتگوی الکی خوش باحال داشته باشم. بلدما... نمیدونم... انگار فکت هام قابل اتکا نیستن.
* جنگلی شیرینم؟ با تو چرا همچین حسی ندارم؟ هر چند ساعت هم که وراجی کنم؟