دیروز دیدم عینکم شکسته و یکی از شیشه هاشم افتاده.
به نورا که تازگی عینکمو دستش دیده بودم میگم :نورا، عینکم چی شده؟!
خیلی با طمانینه و شمرده شمرده گفت: راستششش... من عینکتو زدم به چشمم. بعد خوشگل شدم! بعدش افتادم...
گفتم:خب؟ عینکم چرا شکست؟
گفت:من افتادم، عینکت ناراحت شد!


* جا داشت کل عینکو خورد میکردم همونجا از ذوق و کیوت اگرشن!