* یک حال ناخوش ممتدی هست که هم چنان ادامه داره... یه جایی درونم بهم فرمان میده که تو همین حال پیش برم تا تهش. حالا ته تهش که نمیدونم چیه ولی تا یه جاهایی برم خلاصه. فکر کنم میخواد یه سری چیزا شفاف بشن جای اینکه سربسته و مخفی بمونن.
دلم میخواد امشب خواب دلگرم کننده ای ببینم...
* دارم از بینش حساس و خط کشی عمدا فاصله میگیرم. یعنی یه جاهایی به خودم فرمان میدم زاویه م رو عوض میکنم و پایه رو میذارم بر اینکه همین که داره اتفاق میفته اوکی و طبیعیه و نباید توش دست برد.