بعضی وقتا که احساساتمو نسبت بهشون تو ذهنم مرور میکنم، با خودم میگم نکنه زمان بگذره و من هیچ وقت نتونم از احساساتم باهاشون صحبت کنم؟ بی پرده و صادقانه؟
نکنه هیچ روزی ننتونم بهشون بگم درسته شما به خاطر تغییر زمانه و ارزش ها و ... مهارت یه سری کارها رو نداشته باشید ولی این چیزی از ارزشتون کم نمیکنه؟
نکنه هیچ وقت نتونم بهشون بگم که میدونم که چقدر اشتباه تو زندگیتون کردین ولی به اندازه شرافت و سادگیتون ارزشمند و قابل احترام و دوست داشتن هستین؟
نکنه نتونم بهشون بگم که اشکال نداره! هممون همینیم! هممون خیلی چیزا رو بلد نیستیم، نمیدونیم، نمیتونیم، ولی این هیچ اشکالی نداره! شما خوبین همینجوری...
نتونم بگم شاید عصبانی و عصبی، ناامید و تلخ بشید، زشت یا پیر یا بیمار بشید، گاهی وقتا توسط جمعی پذیرفته نشید، پشت سرتون حرف زده بشه یا مورد انتقاد قرار بگیرید... ولی اینا برای هممون پیش میاد! این عادیه و شما کاملا طبیعی و خوبین.
حیفه به نظرم... حیف میشه اگه نتونم بگم...