یهو یاد زمانی افتادم که وقتی چیزی ناراحتم میکرد حداقل دو سه تا آدم تو ذهن ممیومدن که میتونم باهاشون صحبت و درددل کنم. ولی الان در واقع هیچ کس رو تدارم.
وضعیت جوری شده که از صحبت با نزدیک ترین هام هم عاجزم چون فکر میکنم بعضی وقت ها موج احساسات خشم آلود، ناامیدانه و غم انگیزم سنگیت تر از اونه که به خودم اجازه بدم به سمت کسی که خودش داره با زندگیش دست و پنجه نرم میکنه بفرستم. تنهایی الان نتیجه رفتارهای خودم و تغییر سبک زندگی هاست..
اینجور وقتا دوست دارم برم پیش یه مشاور. کسی که پول میگیره که گوش بده.و اگه حرفیم میزنه خب میدونی خیلی رو هوا نیست.
بدترین قسمتش اونجاست که همین الان نمیتونی بری پیشش و صحبت کنی. و تا سه چهار روز بعد خب یه گلی به سرت گرفتی دیگه...