جالبه..

 درک میکنم فرق بین مادونا و آمازون رو. میبینم کاملا حتی تاثیرشون در لحظاتم رو. ولی یه چیزو نمیخوام بپذیرم و حتی فریبش رو بخورم. و اون ادای یه مادونا رو درآوردن وقتی آمازون داره داد و بیداد میکنه!

گرچه میگن یکی از راه های چیزی شدن اداش رو درآوردنه... ولی من از این خیییلی خوشم نمیاد. به عنوان یه تمرین خوبه. ولی به شرطی که بدونم تمریته و اون آمازون جیغولو رو هم ببینم نه اینکه هلش بدم.

همونجور که این نویسنده هه میگه خیییلی سخته باور کنی قراره یه معمولی آروم خوشبخت باشی نه لزوما یه پر سر و صدای موفق. اصن قبول کردنش سخته! من تمایلات مادونایی کم تجربه نکردم ولی اخیرا آمازون به خاطر احساس خطرش خیلی رو اومده و حسابی خودنمایی میکنه. طفلک معصوم! من مراقبتم نمیذارم سقوط کنی یا به زور بری تو پستو!