بعد از هری پاتر، دومین مجموعه فانتزی و تخیلی که جذبش شدم و از اول تا آخرش رو پیگیری کردم twilight بود. استفنی میر
و خب طبیعیه که وقتی این مجموعه رو بخونی دلت میخواد خون آشام باشی! اونم از نوع متمدنش که فقط حیوون شکار میکنن :)
و من عاشششق کاراکتر آلیس بودم. اصلا همشون دوست داشتنی بودن. خصوصا آلیس و کارلایل و ادوارد و خب بلا رو هم میذارم تو این لیست که دلش نشکنه :). وای حالت پیرمردگونه ی ادروارد در اون کالبد آن چنان جوان... طبق معمول اول کتاباش رو خوندم (اونم همه pdf) ولی وقتی فیلماش اومد همه رو دیدم به جز آخری. حتی موسیقی هاش رو گوش دادم . i have died everyday waiting for you....
اما فیلمش به دستم نرسید. اون موقعا ما فقط دایال آپ داشتیم و نهایتا سرعتش به دانلود کتاب و موزیک قد میداد. در نتیجه نمیتونستم فیلما رو دانلود کنم. باید منتظر میموندم یکی از دور و بریام حسب اتفاق از یکی از دور و بریاش بگیره فیلم رو و برام بیاره.
این اتفاق نیفتاد و منم وقتی wifi دار شدم فراموش کردم این عشق نوجوونی هام رو. البته یه مدتم که تو ترک هرگونه محتوای رومانتیک بودم در نتیجه ... گذشت تا پریروز که یهو یه ویدیوی یه دقیقه ای از آخرین قسمت این فیلم دیدم. از بعد به دنیا اومدن رنزمه تا آخر داستان که خب اووووج داستان و هیجان انگیز ترین بخشش بود که من چند بار کتابش رو خونده بودم.
رفتم دنبالش و به راحتی دانلودش کردم. امروز نشستم دیدمش. البته به سختی و در تبلت و ... (یه فیلم درست و حسابی که نمیتونم ببینم.)
خداییش این جلد آخر و فیلم آخر یه سر و گردن از همه داستان بالاتر بود. با اینکه کلیت داستان کاملا یادم بود ولی سر رویارویی کالن ها و ولتوری ها و تصویرهای آلیس از آینده در صورتی که بخوان باهم بجنگن قلبمو آورد تو دهنم. خیلیلیلیلی بد بود. خصوصا اینکه اولین کسی که تو جنگ از بین میرفت کارلایل، آرام ترین آدم گروه بود. و وای جنگشون دیوانه وار خشن و وحشتناک بود چون اگه در جریان باشین خون آشاما همین طوری که نمیمیرن. فقط با کندن سرشون و آتیش زدن بدنشون از بین میرن! (بالای پست باید بزنم مثبت 13)
و باز دوباره وای از آلیس فوق العاده! 
اون موقعا یادمه همیشه با خودم فکر میکردم اگر یه روزی خون آشام بودم دوست داشتم چه قدرتی داشته باشم... اون موقعا پکیج آلیس برام خیلی ایده آل بود. ریزه میزه. مو مشکی و مو کوتاه. خوش سلیقه. ظریف و تند و فرز. با توانایی پیش بینی آینده. و فکر میکردم منم مثل آلیس دوست داشتم توانایی پیش بینی آینده رو میداشتم.
گرچه الان شک دارم... 
پیشنهادات الانم: توانایی ایجاد احساس آرامش و شادی و تسکین درد در خود و دیگران برای دقایق یا ساعت هایی در هر شرایطی، توانایی کسب هر مهارتی در کسری از ثانیه، توانایی سلب هر حرکتی از دشمن (یا طرف مقابل :)، توانایی پرواز کردن در هر ارتفاعی که دلم بخواد، توانایی تغییر رنگ هرچیزی که دلم بخواد با تصور کردنش فقط، یا توانایی ایجاد تغییر موقت در هرچیزی فقط با تصور کردنش، فعلا پیشنهاداتم ایناست. ولی اول باید یه خون آشام پیدا کنم که منو جاودانه م کنه! ترجیح میدم در همین سنین جاودانه بشم تا اینکه بخوام پیر شم بعد جاودانه شم :)))