چند وقتیه کارتون پسران جو یا زنان کوچک دو جای نیلز و هایدی رو تو خونه ی ما گرفته. این داستان سالها بعد از زنان کوچک یعنی داستان مگ و کتی (ژوزفین یا جو) و بتی و سارا (ایمی) هست. کتی با یه آقای جا افتاده ی تخصیل کرده ای ازدواج کرده و دو تا پسر کوچولو دارن و تو یه مزرعه ی بزرگ یه مدرسه ی شبانه روزی خاص احداث کردن که پهلو میزنه به مدارس طبیعت این دوره و زمونه و حسابی سیستم خفنی داره برای دانش آموزاش.
آمااا!!!!
ماجرا اینجاست که در کتاب و کارتون زنان کوچک ما شاهد یک دوستی جالب و جذاب بین کتی و پسری به اسم لوری هستیم که از خانواده ثروتمندیه و ظاهرا علاقمندن به هم. توی کارتون زنان کوچک دو هم ما لوری رو میبینیم که با خانواده کتی و شوهرش در ارتباطه و به دیدنشون هم میاد و دانش آموزاش رو به گردش میبره.
برام سوال پیش اومد که چرا این دو تا با هم ازدواج نکردن؟!
الان وسط کارای رساله که بچه داره کارتون میبینه دوباره یاد این سوالم افتادم و به طرز خنده داری رفتم گوگل کردم: چرا جو با لوری ازدواج نکرد ؟ :))))
و باورم نمیشه که جوابشم پیدا کردم :)))

یه نفر تو وبلاگش خلاصه کتاب همسران خوب رو که بین زنان کوچک و پسران جو نوشته شده و من نخونده بودم رو گذاشته بود. ظاهرا لاری عاشق دلخسته ی جو بود ولی جو ردش کرد و گفت فقط مثل یه دوست دوستش داره. لاری همبعد از طی کردن دوران افسردگی با ایمی (خواهر آخریه) بیشتر آشنا شدو ازدواج کرد. از اون طرف جو هم با یه پروفسور 40 ساله (همین فریتز بائر که الان شوهرشه) آشنا میشه و به خاطر علاقع مشترکشون به کتاب و نویسندگی به هم علاقمند میشن و چند سال بعد ازدواج میکنن و این مدرسه رو میسازن.

در کل میخوام بگم :
#گوگل-دوست- ماست!!!
#از- گوگل- بپرس!!
#درددلتو-به-گوگل-بگو!!
مرسی که هستی گوگل :))))