طعم گس تلاش و از جان مایه گذاشتنی که نتیجه -حداقل ظاهری- نده

به همین مناسبت مجسمه رو رنگ کردم تا نیم ساعت پیش. تازه بچه رو خوابوندم. دلم خواست یکمی تخلیه شم با رنگ و فلان. دلم گرفته بود.

این که بازیه و به هرحال تکلیفش معلومه و وقتی به جای حدس و گمان های سوراخ سوراخ شدن توسط یکی از بهترین تیم های جهان یک هیچ میبازن و در واقع جوری بازی میکنن که اونا به زور بتونن ببرن، خب جای خوشحالی داره.

ولی بازی قبلی، جای مراکش، دیروز جای مراکش و امشب جای ایران، دلم برای دویدن هایی که به گل نمیرسه گرفت. خیلیم گرفت. برای درد ناکامی و شکست. که اتفاقا یکی از ترس هامه. 

یه ایده دارم برای مجموعه سازی که پاسخگوی همه علایقم در حیطه هنرهای تجسمی باشه! مجموعه ای با موضوع زنان (طبق معمول ) طرح سیاه قلم، تابلوی رنگ روغن، تصویر سازی، و مجسمه، از یک عکس یا سوژه. بعد مثلا ده تا سوژه باشه. بعد اینا کنار هم نمایش داده بشن. فک کن...