این واقعیت داره که من برخلاف ظاهر رفتارهام آدم کند و نیازمند آرامشی هستم. مطالبو میخونم، میدارم کنار، سه روز بعد برم سراغشون خیس خوردن تو مغزم میشه باهاشون آبگوشتی پخت و یه بخشی رو نوشت.
این به خودی خود اوکیه و هیچ مشکلی نیست مگر اینکه محدودیت زمانی داشته باشه آدم.
و این داره برام ایجاد استرس میکنه. چند روزیه دارم سعی میکنم این استرس رو با مطرح کردن فرض تمدید سنواتم برای ترم پاییز کاهش بدم... امیدوارم البته کار به اونجا نکشه.
در هر صورت من بیشتر از روزی سه ساعت نمیتونم کار کنم. اگه بیشتر کار کنم زده میشم و روزهای زیادی فاصله میگیرم از کار. پس دارم سعی میکنم از تنبلی ها و وقت گذرونی های بعد از اون سه ساعت استقبال کنم تا حداقل پیوستگی رو بتونم حفظ کنم. اینجوری زندگی شخصیم هم سالم تر میشه.
به هیچکسم جز خودم، نیاز نیست جواب پس بدم. من فقط مدیون خودم میشم. نه هیچکس دیگه. پس با آرامش کارم رو ادامه میدم. سه ماه این طرف و اون طرف کسی رو نمکشه مهم اینه که بدونی حرکت کردی و نرسیدی. نه اینکه حرکت نکردی و نرسیدی. در حالت اول امید داری بالاخره برسی. 
اینجوری بیشتر میتونم به خودم اعتماد کنم. چون دیگه شبیه رگبار نیستم. شبیه بارون نم نم ممتد و طولانیم که کل شبو پر طراوت نگه میداره.