یک کافی میکس جدید که شیرین کننده ش شکر قهوه ای هست پیدا کردم که همونجور که میخوام خیلیم اثر داره روم. دو روزه صبحا میخورم و نمیذاره عصرا بخوابم. شبا هم دیگه با خواهش و تمنا ولم میکنه.
خیلی خسته ام. این روزا تو هر فرصتی میرم کتابخونه... گرچه خیلی ایده ای ندارم ولی میرم و مطلب جمع میکنم تا بعد بشینم سرشون و سامون بدم...
پارسال که کلیه میم درب و داغون شده بود نذر کرده بودم. آره بی دین و ایمونا هم نذر میکنن :) امروز نذر پارسالو با فرنی ادا کردم. فک کن فرنی پخش کردیم! دیگه راستش گفتم یه چی باشه که خوب قلقش دستمه و خوشمزه بلدم درستش کنم... خیییلی زحمت داشت با اینکه اصلا به قیافه ش نمیومد. آخرشم ۴۰- ۵۰ تا کاسه شد... هیچیشو خودم نخوردم.
دوست ندارم از شک و تردیدام حرف بزنم ... میخوام یکمی پامو بذارم رو سنگ سفتا که روزای متزلزل و سخت جنگجویی بگذره...