آزادی نسبی. بودن با کسی که خیلی باهاش بی سانسوری
آشنایی، دوستی، خوشی، 
یه ۲۴ ساعت دلپذیر. هرچند که وعده های غذاییش به پلو ماست بگذره و از تو شکمت صداهای وحشتناک بیاد!
و بچه هی بغل بخواد جای راه رفتن
خوشحالم که تونستیم بریم و کنسل نشد به خاطر اوضاع قاراشمیشم...
این دفعه از لحاظ روحی خیلی اوضاع بهتری داشتم. دفعه ی قبلی وسط کشف گوشه های احساس بی ارزش بودنم رفتیم و من شبیه گمشده ها بودم. در هر صورتی ولی خوبه...