دو سه روز پیش با شیرینمان بیرون بودیم.. وی اهل داستان نوشتن و شعر گفتن و ادبیات هست. خیلی وقته. بهش گفتم چرا حداقل یک سایتی چیزی برای خودت نمیزنی که منتشر کنی نوشته هات رو و مخاطب داشته باشی؟

یه چیزی گفت که گره خیلی از فکرام رو در طول سالهای گذشته باز کرد یه جورایی، گفت: ابراز کردن و بروز دادن خود، به این شکل و برای مخاطب زیاد، یه درجه ای از قطعیت نیاز داره که من ندارم. و نمیخوامم اینقدر زود بهش برسم. من در حال رشدم و رشد با قطعیت در تضاده. ترجیح میدم به خاطر ابراز خودم، رشدم رو متوقف نکنم و صبر کنم تا سالهای بعد.

من تازه فهمیدم چرا چندین سال اینقدر درگیر بودم، چون این وضعیت غیر قطعی و شناوری که آدم در سالهای رشدش داره رو نپذیرفته بودم. در حالیکه جامعه مدام از تو میخواد حرفی بزنی، چیزی بنویسی یا رفتاری بکنی که حتما بدونی درسته و ازش دفاع کنی، من چند ساله در وضعیتیم که جمله ی قبلی خودم رو خودم نقد میکنم و بهش ان قلت وارد میکنم. رفتار دیروز خودم رو میتونم امروز از یه زاویه دیگه ببینم و ازش دفاع نکنم! من حتی مایل نیستم سوپ رو دوبار یه جور درست کنم. 

حرفش یادم آورد که برای رسیدن به قطعیت عجله نکنم. و استرس به خودم وارد نکنم. این وضعیت شناور رو در آغوش بگیرم و باهاش همراه بشم! حتی اگه در نگاه بقیه برچسب های ناخوشایند بخوره.