دسته ی مربوط به رشته م، طبقه اجتماعی خانوادم، هنرم، تو هیچکدوم احساس راحتی نمیکردم. فکر میکردم شبیه وصله ناجورم. غصه م میشد.
از وقتی مادر شدم انگار خیلی آیدنتیفای شدم با این عنوان
و دیگه اون حس رو ندارم چون خودم رو به راحتی متعلق به دسته ی بزرگ و پرجمعیت مادران دنیا میدونم. چون اشتراکات مادرها باهم خیلی خیلی زیاده. خصوصا اگر بخوای یه صفت بهش اضافه کنی. مثلا گروه مادران به بچه خویش اهمیت دهنده. گروه مادران ایده آلیست. گروه مادران همواره نگران. گروه مادران دخترها... یا هرچیز دیگه.
و اینکه حس میکنم تو این دنیا با هر مادری دیگه میتونم ارتباط حداقلی برقرار کنم و دیالوگ بینمون به وجود بیاد...
کلا عنوان مادری چیز جالب دوست داشتنییه. گرچه قبلش هیچوقت دوست نداشتم بهم بچسبه. ولی بعدش خیلی اوکی شدم باهاش..