1- اتاق بچگیام یه چیز جالب داشت که خیلی دوست داشتم.اونم قفسه چوبی داخل دیوار بود.همین جور صندلی مینیاتوریای چوبی.کلا از چیزای چوبی خوشم میاد. تازه بچگیام تخت داشتم و الان ندارم! اونم بدک نبود. و پنجره... وای پنجره... یادش بخیر خونه های شمالمون همیشه اتاقم پنجره داشت.البته الان اتاقم خیلیا چیزا داره که دوست داشته باشم چون کاملا به سلیقه خودمه و تازه مستقلم هست! خصوصا شمعا.مجسمه کوچولوی گل کلم! آینه قدی :)


2- خندیدن! اینکه تو شرایط سختم به نظرم نکته خنده دار میشه پیدا کرد.

و اینکه حیوونا و گل و گیاه عین یه بچه ذوق زدم میکنن.در هر شرایطی و هرجایی.

اینکه هنوزم بازی های بچه ها و پارک رفتنو خیلی دوست دارم.

و اینکه تمایل زیادی به تقلید صدا و اینا دارم ^^

فقط اگه شجاع تر و ماجراجوتر بودم بیشتر خوب بود.

و اینکه حرکات و سکناتم شبیه بچه هاستم دوست دارم.


3- مواظبت کردن از ابوالفضل بچه دوست بابا

بالا رفتن از کوه و تپه ها هروقت که میرفتیم پارک جنگلی مثلا.

اینکه چند تا مرغ و جوجه و ... رو دستی کردم !

تیزهوشان قبول شدنم..

نمره ی دوم آزمون کلاس آقای پروین رو آوردم و کلی تعجب کرد.


4- کیک خونگی

ماکارونی

پفک

از این چیزای نرم دراز شیرین که اسمشو نمیدونم!

شی بابا!

شیرموز

بیسکوییت روغنی


5- نت اومدن: بهانه ای برای اینکه باور کنم وقت ندارم و حواسم از گذر زمان های با ارزشم پرت بشه.

گفتن عیب خودم و کارام : محکوم نشدن و انتقاد نشدن