مدتیه در شناخت خودم دچار چنان گره و آمپاسی شدم که باعث شده نه بتونم درست حرف بزنم، نه بنویسم، نه واکنش نشون بدم.
سالهاست که من دچار مشکل شبانه روزی در این موردم ولی گاهی چنان گره میخوره که فکر میکنم هیچ وقت باز نمیشه.الانم از اون وقتاست...
راستی دیروز که رفته بودم پیش مشاور خیلی خوب بود! اگه 25 تومن نمیگرفت هر جلسه، هفته ای یه بار میرفتم مشکلاتمو میگفتم شاید کم کم بهتر شدم!
ولی خب ندارم! ندارم ملت 25 تومن هی بدم:دی
دیروز یه چیز جالبی در راستای مشکلم گفت:
گفت آدما سه تا شخصیت درونشون دارن: والد و بالغ و کودک.و برام اینو کشید:
فرد شماره یک فرد شماره دو
------------------------------------------------
والد والد
بالغ بالغ
کودک کودک
گفت اگه فرد شماره دو بره رو مود کودکش، یعنی حرف غیر منطقی بزنه(هر چقدر ژستش بزرگانه باشه مهم نیست.مهم رفتار و حرفاشه) اونوقت فرد شماره یک بخواد با منطق حرفای شماره دو رو نقد کنه و بهش بفهمونه که اشتباه میکنه، حالا هر چقدرم آروم و منطقی حرف بزنه هیچ فایده ای نداره. و خودشم عصبی میشه.مثل اینکه یه فرد بزرگسال بخواد یه چیز مهم و سخت و پیچیده رو برای یه بچه توضیح بده.عصبی میشه خب! گفت در اینجور مواقع فقط باید با اون طرف هم سطح بود.یعنی کودک بود.شاید مسخره به نظر بیاد ولی توو اون موقعیت با بی خیالی با همون بی منطقی شماره دو بره جلو.یعنی اگه شماره دو میگه:تو آدم بی ارزشی هستی چون جورابات آبی رنگه(!) ، شماره یک باید بگه: آخ... راس میگی واقعا این رنگ آبی جوراب شخصیتمو از بین برده... نچ نچ نچ!
و اینجوری خودشو از عصبیت و تنش دور کنه.حالا طرفش هرکی میخواد باشه.گفت وقتی با طرفت بالغانه حرف بزن که خودش بالغانه حرف بزنه.
اولش به مشاور اعتراض کردم! به نظرم مسخره میومد.ولی بهم گفت مثلا تا حالا که برخورد بالغانه داشتی به چی رسیدی؟ چه مشکلی حل شد؟ جز اینکه خودت مدام عصبی شدی و زمانت برای ریلکس کردن خودت هدر رفت؟
راس میگفت خداییش... حالا دارم سعی میکنم توصیشو به کار ببندم ولی برام سخته :| باید عادت کنم و واقعا در مواقعی که لازمه جدی جدی برم تو لاک کودک بی منطق!
اولش به مشاور کفتم منو یادتونه؟! آخه پارسال سر یه چیز دیگه چند بار رفتم پیشش.دقیقا یه سال گذشته.گفت آره!! بزرگ شدی توو این یه سال :دی
۹۳/۰۱/۲۹
۰
۰
Nojan Jaan
نوشته : هریس. ترجمه اسماعیل فصیح/
وضعیت آخر نه ها! ماندن در وضعیت آخر. کمکت میکنه عزیزم.