دلم حرف زدن و نوشتن می‌خواد. با وجود اینکه دقیقا نمی‌دونم از چی

عادت به تایپ طولانی با گوشی جدید ندارم و تازه هی مینمویسم و پاک می‌کنم 

امروز کلی فحش و فضیلت دادم به خودم بابت پیش نرفتن طبق برنامه خام. بابت توقف کار رساله. بابت تمیز نبودن خونه. بعدم به عنوان دارو من ارزشمند گوش دادم. خوب بود

نکته اینجاست که انگار همه چی خوبه ولی فقط رساله مشکله! ولی این نمیتونه واقعیت داشته باشه. نمیشه که آسایش وابسته به یک چیز باشه فقط!  آرامش من و حس ارزشمندیم از یه چیز خاص بیاد فقط. ولی ظاهرا داره میاد

این رساله لعنتی بیشتر از یه مدرک برای من حرف داره. حرفی که باید بفهمم و اگه بفهمم گره کار خودشم باز میشه. منم حکمت ادامه دادنمو میفهمم. یه چیزی فراتر از تلاش و رها نکردن و ادامه دادن

این روزا دوست دارم بیشتر حواسم به خودم باشه. چقدر لذت بخشه. دردناک نیز. گیج کننده نیز. گمگشته طور پیش میزم تا زیادی حس تسلط به اوضاع بهم دست نده..

نیازهای اصلی رو با ماژیک نوشتم رو آینه بزرگه. امنیت، خود ابرازگری، خود مختاری، تفریح، عشق، قدرت، پذیرش محدودیت های سالم

کدوماش کم تامین میشه؟