منو

مرغ شکم پر و قرمه سبزی با سالاد و ترشی هرکی دوس داره پنجشنبه شب خونه ی ما:/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

شاید این عشق باشه نوژن جانم

چقدر این روزها ایستاده در اون نقطه ایم که لیدی برد روبروی اون خانم راهبه ی مدرسه شون که یادم نیست مدیر بود یا چی، نشسته بود و درباره ی متن انشایی که لیدی برد درباره ی شهرشون نوشته بود صحبت میکردن.

زن گفت چقدر متنت خوب و پر از عشق به شهر بود

لیدی برد گفت من اینجا رو دوست ندارم، فقط خیلی میشناسمش چون خیلی دقیق دیدمش

و زن جواب داد:

فکر نمیکنی این عشق باشه؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

وقتی موضوعت تناسبه و همه چیز طی اون متناسبه

چقدر نثر ثقیل و علمی کتاب هایی که برای تکمیل این قسمت رساله م زیر دستمن، با صدای ظریف و لطیف و رهای زنی که تو گوشم به عربی شعر عاشقونه رو آواز میخونه، تناسب و هماهنگی از نوع تضاد و تقابل داره :)))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

حالا کجا منتشرش کنم؟!

امروز در کنابخانه یک عدد شبه داستان دو صفحه ای عاشقانه طور نوشتم. خیییلی فرایند لذت بخشی بود...

احتمالا نوشتن هم مثل نقاشی و نواختن بره تو اون لیستی که "فرایند"ش برام لذت داره و احتمالا هدف خاصی براش نداشته باشم.

فک کن! من، داستان عاشقانه! تخیلی طوری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

تولد نوشته ۳

نکته ی جالب ماجرا اینه که تو نمیتونی حدس بزنی بچه دقیقا داره چی میبینه، چی دریافت میکنه، چی احساس میکنه.
چون اون یه آدم دیگه ست، نه تو
هممون خاطرات زیادی شنیدیم از مادرایی که توسط بچشون غافلگیر میشن. کافیه از بچشون بپرسن به نظرت چی باعث میشه احساس خوشبختی کنی؟
چه ویژگیی در من باعث میشه احساس کنی مادر خوبی هستم؟
از چه چیزی در مدرسه تون بدت میاد؟
خاطره ای از وقتی بچه تر بودی یادته؟
تا بفمن چقدر دید بچشون با خودشون متفاوته.
شاید چیزی تو ذهن بچه ما بمونه و حک بشه که ما اصلا فکر نمیکردیم مهم باشه! این بچه ی ماست که از کشکول زندگی ما، برای کشکول خودش خرت و پرت برمیدارخ. اونه که انتخاب میکنه چی برداره
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

تولد نوشته ۲

مادری کردن عجینه با عذاب وجدان و شرم

یکسره.

بچه داره حرف میزنه و تو اینستاگرام میبینی

بچه غذا میخواد و تو لقمه اخرو خوردی

بچه حوصله ش سر رفته

بچه تشنه شه و تو خریدت طولانی شده

بچه یه خرابکاری کرده و تو سرش داد زدی

بچه میاد میگه مامان عصبانی نباش خوشال باش

حتی وقتی عذاب وجدان داری، شرمگینی ازش. که چرا انقدر عذاب وجدان دارم مگه نمیدونم نباید احساس بی ارزشی کنم؟!

از لحاظ ذهنی این یه لوپ بی پایانه که شما اسیرش میشید.

فقط میتونی به خودت بگی باشه اینم جزئی از زندگیه.. هممممش. اینم؟ بله .. حتی اون هم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

تولد نوشته

مادر بودن یک پکیجه از انواع احساسات متناقض. فکرهای درهم گره خورده که انگار هیچوقت قرار نیست باز بشن.

یه جور در هم تنیدگیه... شبیه اینه که دو نفری ولی انگار یه نفری. و جالبش اینه که نه تو و نه بچه دقیقا نمیدونین بیشتر میخواین دو نفر باشین یا یه نفر. خود بچه هم هروقت کمی میخواد فاصله بگیره، دوباره نزدیک میشه و مهرورزیش رو بیشتر میکنه. تو هم همینطور هستی. تنها چیزی که میتونه نجات بخش باشه دیدن مسائل از بالا و در یک پروسه ی بزرگه...

که اونم از لحاظ تئوریک و داشتن دید کلی به قضیه کمک میکنه. ولی باز از لحاظ عملی اینجور نیست که همه ی سوالا رو پاسخ بده یا چپ و راست ها رو دقیق بگه و آدرس بده.. همون دید کلی کم کم زاویه تو جوری میکنه که کم اشتباه تر باشی... پس تو همچنان درگیر میمونی احتمالا...

مثلا مادر میدونه در یک پروسه ی طولانی مدت قراره خودش و بچه یاد بگیرن کاملا مستقل از هم زندگی کنن، احساس کنن، شاد باشن، رنج بکشن، اهدافشونو دنبال کنن، نظر داشته باشن و ... پس سعی میکنه به "فاصله" احترام بذاره. ولی خب قطعا متر کردن این فاصله در سه سالگی و چهار سالگی و چهارده سالگی متفاوته و این اون قسمت گیج کننده شه. که تو میخوای روند استقلال خوب پیش بره، از طرفی امنیت بچه خدشه دار نشه. از طرفی خودت شاید خسته ای و داری میبینی چیزی که تو رو هل میده به سمت استقلال دادن به بچه ت استیصالته از براورده کردن نیازهاش. و از طرفی شدیدا دوس داری بغلش کنی! اینه اون پیچیدگی...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

از برکات کتابخانه

امروز تو کتابخونه ایده نوشتن یه مقاله با عنوان "چگونه ناخوشایندتربن کار زندگیمان را به سرانجام برسانیم" یا یه همچین چیزی به ذهنم رسید. یه سری یادداشت سرعتی از مطالبی که هی میومدن به ذهنم نوشتم گوشه ی فیش های رساله.... به نظرم باحال و کاربردی بشه. خودم تو این یکی دوسال خیلی دوست داشتم همچین مطلبی پیدا کنم و سرچ کردم براش...

این روزا خیلی دلم جایی برای خودابراز گری میخواد. یه جایی که مخاطب داشته باشم و باهاش تعامل کنم... درگوشی ها و حرفهای شخصی و احساسات یه چیزه.. حرفای جدی و تجربه و نظر چیز دیگه...

الان شیرین میاد میگه سایت بخر از ما😂😂😂

خا این فکر خیلی خوبیه...

پیج اینستا دوس دارم ولی دلم میخواد فک و فامیل نباشن توش. بدیش اینه که اونجا آدم خیلی سریع لو میره...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

خونه دوم ما

آزادی نسبی. بودن با کسی که خیلی باهاش بی سانسوری
آشنایی، دوستی، خوشی، 
یه ۲۴ ساعت دلپذیر. هرچند که وعده های غذاییش به پلو ماست بگذره و از تو شکمت صداهای وحشتناک بیاد!
و بچه هی بغل بخواد جای راه رفتن
خوشحالم که تونستیم بریم و کنسل نشد به خاطر اوضاع قاراشمیشم...
این دفعه از لحاظ روحی خیلی اوضاع بهتری داشتم. دفعه ی قبلی وسط کشف گوشه های احساس بی ارزش بودنم رفتیم و من شبیه گمشده ها بودم. در هر صورتی ولی خوبه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

دوباره کاشان دوباره کاشان دوباره کاااااشان

امیدوارم اوضاع معدم فردا بهتر بشه و با دل نسبتا آرام بریم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan