همسایه عزیزم:/

هی بچه ها... میفهمم که دوست دارین بچه حواسش پرت بشه و گریه نکنه. ولی باور کنین همیشه راهش جیغ ویغ کردن و ادا دراوردن واسش نیستا ! یکم آرامش خودتونو حفظ کنین:/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

آیم اوکی تر

یه جاهایی یه روزایی یهو میفهمیم چقدر اشتباه کردیم در گذشته ، حالا در یک مورد یا موضوع خاص یا یه نوع رفتار تکراری که میفهمیم اشتباه بوده یا نوعی حس که فکر میکنیم باعث واکنش های آسیب زننده شده.. درکش خب یهو آدمو میشکونه و تاریک میکنه. ولی به شخصه دارم سعی میکنم به خودم یاد بدم که این یعنی من از اون روز یا روزایی که دچار اون اشتباها شدم تا الان که متوجهشون شدم رشد کردم. وگرنه که امروز نمیفهمیدم و نمیتونستم تحلیل کنم اون گذشته رو. و اینکه بالاخره همین الانم قطعا من دارم اشتباه میکنم (من و همه ) و این جزء جدانشدنی زندگی و در واقع خود زندگیه. بالاخره از هر سطحی که بالاتر میریم تازه میفهمیم به نسبت آگاهی و تجربه ی الان اون سطح قبلی رو چقدر گند زدیم و این حتما طبیعیه و حتما مداااام تکرار میشه. همونجور که شاهکارها و نقطه های روشن تحسین برانگیز هم تکرار میشن همیشه.، و اشتباه خوبه... حتی اگه اشتباه یه مادر یا همسر باشه و به نزدیک ترین کسانش آسیبی زده باشه بازم خوبه. چرا که نه؟ بالاخره زندگی همینه. یا پا میذاری توش و غلط و درست مینویسی و میری جلو. یا میمیری :/ حالت سوم که نداریم. داریم؟!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

ای جان ای جان

ای روی دل آرایت مجموعه ی زیبایی،  
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

According to the previous post

من غلط من بیجا!

این خودش سرکرده ی وروجکا و شیطونا و ختم بچه خودسرای عالمه. والا:D

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

دوباره من مامان بدیم

نگرانم

نگران خودم. بعضی وقتا نمیدونم بی دلیل یا حداقل کم دلیل چم میشه که نمیتونم واکنش هامو جمع و جور کنم. حالا همه دنیا به درررررک اسفل سافلین اصلا. بیشتر با نورا که سر چیز کوچیک یه وقت دعوا کنم حالم بد میشه. امروز عصر نمیخوابید هی میفتاد رو سر و کله م و ... خیلی نحس بازی دراوردم باهاش. چند بار بغضیش کردم. میدونم که منم حق داشتم بالاخره از صبح در حال دویدن بودن و رله کردن کارها و بیرون رفتن و با بچه بودن همش و آشپزی و تلفن وقت و بیوقت و ... اعصاب آدمو خورد میکنه. ولی فکر میکنم ظرفیتم حسابت بیشتر از ایناست... بدم میاد همه منو به عنوا یه مادر با حوصله بشناسن ولی من با نورا تلخی و تندی کنم سر هیچی... 

تازه جدیدا حس میکنم داره میخوره تو سرش طفلک. چی جوری بگم... فکر میکنم بیشتر از سنش ازش انتظار داریم. اونم انقدر سریع پالس ها رو گرفته داره شبیه شکلی که ما خوب میدونیم میشه(اون شکلی که در عمل بهش پاداش میدیم، وگرنه ایده آل فلسفی روشنفکرانه ذهنی که باد هواس ) و فکر میکنم اینجوری فقط ترس به جونش میریزیم برای رسیدن به یه دختر خوش زبون باهوش مرتب مودب و فهمیده و حرف گوش کن. 

خدایا اگه هستی کمکم کن همچین ظالمی نباشم . گریه گریه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

ما هیچ ما نگاه ۵

امشب بوسید منو. بهش گفتم نورا من از بوست خوشم اومد. 
گفت منم از بوس خوشم میاد.
گفتم عه چه جالب و فلان
گفت بابا هم خوشش میاد!
بعد یکم فکر کرد..
گفت بابا از بوس گلابی خوشش میاد. من از بوس سیب خوشم میاد
حقیقتا باید اعتراف کنم منظورشو نفهمیدم:/
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

قصه های شبانه

فرق قصه هایی که من و میم جان برای نورا میگیم اینه که من هرشب یه داستان جدید میگم از یه سری کاراکتر تقریبا ثابت(جوجه و مامان و باباش و دوستاش ببعی و اردک و هاپو ) ولی میم سه تا داستان ثابت داره که نورا کاملا اسماشونو میدونه و هربار سفارش میده که دلش میخواد کدومو بشنوه(کدو قلقله زن، داستان کلاغ و کرم و داستان بزبزقندی)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

خلاصه خاله غژال و بابا علیرضای ۴ که خیلیییی به نظرم مفید بود


۱- عشق و توجه به بچه

عشق= پذیرش= همدلی

درک احساس

درک نیاز در پی احساس

من پیشتم

چی کار میتونی بکنی برای احساست؟

میخوای پیشنهادامو بگم بهت؟


جدا کردن احساس خودم از عشق و دوست داشتنم نسبت به بچه م

حتی ولی نگو، و بگو

دوستت دارم و عصبانیم

پیشنهاد کتاب مادر جان مرا دوست داری؟ انتشارات سروش


گرسنگی عاطفی نداشته باشد. سیری از آغوش محکم و طولانی و بدون هیچ کاری. 

تا سه سالگی بچه ها رو زمین نگذارید. تامین نیاز as she needs

تشنگی نباس باشه.

روزی ۵ دقیقه بی نهانه صداش کن بغلش کن و اعلام کن دوستش داری به رییییز و با جزئیات . بدون هیچ پیام اخلاقی

توصیف کارها و نه اعلام صفت به بچه. تغییر نوع ادبیات.

چه شاهکاری کشیدی نه، از این آدمه خوشم اومد، عه اینجا رو بنفش کردی؟ دوست داشتم!

نگو تو زیبایی، بگو  من از دیدن قیافت کیف میکنم.

فقط احساس خودت رو بگو. احساس واقعی

هویت بچه رو به صفت گره نزن.



۲- نظم دهی به زندگی با بچه: 

زمان خودم و خودم، و زمان خودم و همسرم، از زندگی بیرون میره بعد از بچه.

اتفاقات روزانه هویت تو رو تشکیل میده. ما میشیم بچمون. 

پدر تنها میشه و حتی نمیدونه نقشه جدید زندگی با بچه رو بچینه

تنظیم چارت جدید زندگی دارای:

زمانی برای خودم: اعلام میشه به بچه. بچه خودش بازی کنه. اعلام میشه. حق همه افراده. نیم ساعت. بچه در طول آن برای خودش باشه.

زمانی برای همسرم: بذاریم بچه ببینه پدر و مادرها نقش همسری هم دادن و باید برای هم وقت بذارن. عنوان میدیم (زمان همسری) قاطعیت. یا بهش بگیم که وقتی خوابیدی. حتما بگیم که ما با هم زمان داریم. تو پیش فلانی میمونی و ما با هم میریم. 

زمانی برای بچه م : برای پدر و مادر جدا جدا: اسم داشته باشه (زمان مامان و نورا عه) آن تایم باشه (ترجیحا راس ساعت) و دارای ریتم مثلا هر روز یا یک روز در میون ولی ثابت حتما (نظم و ریتم به بچه آرامش میده) ۴۰ دقیقه کافیه. انگار در یک جزیره با فرزند بدون هییییچی (گوشی، در، بقیه، غذا) بازی هایی با پیشنهاد بچه و اختیارات بچه. این زمان ذخیره ای برای نوجوانیشه. تعهد همیشگی در هر شرایطییییی. تمام کردن زمان رو زنگ ساعت انجام بده. با قرار قبلی تغییر کنه. بدون مکث باشه. بازی هایی که بچه خودش با خودش انجام میده ما باهاش انجام ندیم. کاملا جدای از زمان مراقبت از بچه.

زمانی برای خانواده م: آموزش نداریم. لذت میبریم. فعالیت هایی که در زمان و جای دیگه انجام نمیدیم. هفته ای یکبار. یا دو روز در میون. یه کار منحصر به فرد. پازل، آواز، پارک، دبرنا، قدم زدن، آشپزی باهمی، گپ زدن، دنبال مورچه ها رفتن، بشینیم تو حیاط هندونه بخوریم، گل ها رو آب بدیم. فقط بدون هیچ باید و نباید. ویژگی خانوادگی ما(آخه تو خونه ی ما...) ریشه ها رو میسازه. تعلق و اصالت رو میاره.


الان میام نداریم. توضیح بدیم دو دقیقه بعد. بعد از تلفن. بعد از آشپزی... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

درس های نگار

چند تا درس به ظاهر ساده ولی خیلی مهم از همین سه جلسه کلاس جدیدی که رفتم یاد گرفتم. اونم از استاد جوان کم حرف محجوبمون که همیشه از دیدن قد و بالا، چهره ی آرام و باریک و مثلثی شکل، و حتی نوع لباس پوشیدنش لذت میبرم. با اینکه نمیخواد خیلی چیزی بگه ولی یه چیزی که میگه واقعا حرف حسابه.

۱. اگه به بن بست رسیدی بازم ادامه بده. تازه بعدشه که چیزای جدید و جالب و نو و پیشرفته تر برات حاصل میشه. این یکی خیلی به درد این روزهام میخوره. برا من که تا به مانع میرسم دور میزنم و میرم یه راه دیگه...

۲. کارایی که خوب بلدی رو انجام بده که اعتماد به نفست بره بالا و توش خبره و خاص بشی، کارایی که کمتر بلدی رو هم انجام بده که به چالش کشیده بشی و چیز جدید یاد بگیری. دقیقا فیفتی فیفتی. این یکیم خیلی خوب و انرژی بخشه. همون قضیه سیاه و سفید متعادل زندگی رو میتونه برا آدم جا بندازه.

۳. بودن تو جمع و انجام یه کار مشترک با هم باعث میشه دست خط و ویژگی های منحصر به فرد خودت و آدمای دیگه رو ببینی. این یکی چیزی رو هم خیلی بهش احتیاج دارم. چون آدم رو تو یک تعادل بین آگاهی بر خاص بودن خودم و تواضع درونی بابت اینکه همه خاص هستن نگه میداره.

امیدوارم از اینا تو رفتار با نورا هم استفاده کنم. یه جرقه هایی زده شده تو ذهنم. گرچه عمیقا باور دارم اینکه ما یک حرفی رومون تاثیر میذاره به دلیل آمادگی و نیاز درونمون برای پذیرش اون حرفه وگرنه حرف خوب که زیاده تو دنیا.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan

فیش اند قیمه وید کابج سالاد اند .... کهی ماس!

بله..  فردا شب باز مهمون داریم و من کمی مسترسم. مسترس بر وزن مضطرب از ریشه استرس :/

غذا ماهیه و قیمه. بیربطن خیلی؟! اوکی مهم نیست. منو بسته شده و تغییر نداریم. الان نشستم تو دو لیست فردا رو به ریز ساعت نوشتم که یکم احساس کنم اوضاع تحت کنترله. تازه دلم میخواد صبح بدون در نظر گرفتن مهمونای شب نورا رو ببرم خانه بازی چون این هفنه اصلا نبردمش و فردا اولین جلسه آذرماهه. برنامه فردا رو بر این اساس نوشتم که کلا ۱۰ تا ۱ خونه نباشم. حالو ببینیم چی میشه.

یکم تعداد مهمونا نامعلوم و در هر صورت زیاده. اییییییشششش

خوشبختانه میم عزیزم امشب به قولش عمل کرد و کل خونه رو مرتب و خوشگل تحویلم داد البته قبلش فاجعه نبود، خوب بود. ولی بهرحال ممنون دارشم! خیالم کمی راحت تره.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Nojan Jaan